برای شهلا جاهد
بهار ابراهیمی

 

از میان دنده ها برون پریده ام
داغِ پر خروش و درد اشک ها
کاسه ی دلم تکه تکه چون
آهِ سرخِ حسرتی زِرَشک ها
زجّه های من سکوت می شود
سرخطم به مشتِ مشق ها،
داد می زند گناه من زنم زنم
آشنای رنج و دادگاه لا اله
من همان هدیه ی خدایِگان
از شریعت و قانون لا کِراه.

آن حکوت سنگسار و مذهبی
سوزد آنچنان به آذرخش ها
گرچه سرفراز دار می شوم
دامنش گرفته خون لاله ها
مجرم و بری از آن جهت،
مستترشده به ریش و پشم ها
نقطه می شود به شورا و اتّحاد
داستان رهبر و نوچه های او خدا

 

دوربین 1) تولیدات و ملزومات نظام سرمایه
قاضی پرونده ازتماس تلفنی ای گفت که شهلا با لاله همسر مقتولِ محمد خانی داشته با این مضمون: تو لیاقت آن خانه و ماشین و زندگی را نداری، اونجا متعلق به من است. با فرض صحت این ادعِّا آیا این صحبت به جز از دل یک نظام طبقاتی می تواند بیرون بیاید؟!

فیلم های محمد خانی بعد از فوت همسرش در حالی که وارد خانه می شود. چیزی که نظرش را جلب میکند ساعتی است که میگوید: این را یک میلیون و خورده ای خریدم، به دلار هم خریدم! تو فرودگاه یونان ... و بعد به لباس های همسر مقتولش اشاره می کند و با عقده هایی که از تمام حرف ها و رفتارش پیداست از کجای عقده های طبقاتی مذهبیش آمده می گوید: اینها همش نو هستن. هر 5_6 ماه هم لاله میرفت لباس هاش رو به یتیم خونه ها کمک می کرد. (لاله خبر نداشت قربانی داستانی است که کودک یتیم خودش را باید کسی دریابد.) و بعد هم اشاره به سویچ ماشین لاله می کند و باز می گوید: این هم طلاست!

دوربین 2) کالا شدن زن و مرد سالاری اسلامی
در ادامه ی صحبت های محمد خانی در توصیف همسرش: دستشویی که می خواستم برم اول خودش میرفت می نشست توالت ((فرنگی)) رو گرم می کرد تا پاهام یخ نکنه. زن من (یکی از اموال من) اصلا قابل مقایسه با این نبود، اصلا نمی تونم حتی بهش نمره بدم!

این در حالی است که لاله در مصاحبه ای می گوید: من همش تنها رفتم مسافرت و او نتونست با من باشه. کلاً وقتش پره ولی خُب با هم کنار میایم (در کدام صورتی از شرایط زن در ایران؟!)

دوربین 3) دستان تجاوز گر مذهب و بریده شدن دستان عشق
محمد خانی: من سی و هفت، هشت ساله نماز می خونم و توی خانواده مذهبی به دنیا آمدم و آبرو نتونستم کسب کنم.

شهلا: همش زوّجت ُ موّجت برام می خوند... منظورش صیغه هست که برای مرد مستحب و برای زن زنا محسوب می شه. این همان مذهب است که مجوّز چنین تجاوزهایی رو به انسان ها و حقوقشون میده.

دوربین 4) قوه قضائیه قاتل
قاضی پرونده ی ناقص و پر ابهام شهلا جاهد که به دلایل سیاسی و مذهبی دست به همچین جنایت حساب شده ای می زنه و به تمام سازمان ها و افرادی که بر علیه اعدام بلند شدن دهن کجی می کنه که البته زهی خیال. با احساسات خانواده مقتول بازی می کند و آنها رو دستاویز این جنایت قرار داده تا خونخواهی کنند و به پسر لاله درس قاتل شدن می دهد. آموزش می دهد که صندلی را از زیر پای شهلا بکشدِ.

امّا این شهلاست که گلوی رژیم اسلامی را می فشرد همچنان که بغضی رمز آلود گلوی او را. این جنگی تن به تن بود و شهلا به هر جای بدنه ی فاسد رژیم می زد، چرک و کثافت بود که از آن بیرون می آمد. یک نمای تمام از کشتار انسانیت و زن ستیزی که قاضی پرونده را مجبور کرد بگوید دوربین ها را ببندید!

قاضی و جمهوری کثیف اسلامی! دوربین ها هرگز تاریخ جنایات شما را پاک نخواهند کرد و دادگاه های مردمی به انتظار شما بزدلانند که از وحشت به خود پیچیده اید و با اعدام و کشتار آن را بروز می دهید.

به قول شهلا: در مرگ زنده باش که آنت ستودنی است ...

یادش گرامی و ننگ بر جمهوری ضد زن اسلامی و مزدورانش! *